یا حسین
هفته پیش مثل امروز بین الحرمین بودم
وای خدا اونجا بهشت بود
خدایا قسمت همه ی شیعیان علی بکن
هفته پیش مثل امروز بین الحرمین بودم
وای خدا اونجا بهشت بود
خدایا قسمت همه ی شیعیان علی بکن
پر حرفم
ولی دیره ولی دیره ولی دیره
از ماجرای عشق تو دم میزند دلم
این را که مردمان ضربان نام کرده اند
دست خوشی است بر سر غم میزند دلم
روزی هزار بار ورق های کهنه را
مشتاق و بی قرار بهم میزند دلم
هرگاه به سبز خاطره های تو میرسم
انگار در بهشت قدم میزند دلم
نام تو از شبی که به رگ های من دوید
یک در میان برای خودم میزند دلم
یک شب به طعنه گفت چرا داد میزنی؟
اینقدر نگو دلم میزند دلم
حرفش ادامه داشت که بی اختیار من
گفتم عزیز من چه کنم میزند دلم
آرام برد گوش مرا روی سینه اش
دیدم که چنین که اوست چه کم میزند دلم
دیدم در این قمار دل او برنده است
دیدم فقط به قدر عدم میزند دلم
آنقدر عاشقانه زندگی کن
که اگر رازهایت فاش شدند
بغض دنیا بشکند
دیشب باز خوابش رو دیدم
چقدر توی خواب مهربان تر بود
خیلی برام میخندید
کاش هیچ وقت از خواب بلند نمیشدم
هنوز تصویر خنده اش در ذهنم جامونده
لعنتی میخوام زندگی کنم
خسته ام خسته
برم حرم دلم واشه
بگم دستت درست آقا
دیگه دستم تو دستاشه
امروز
تولدمه
دیدم هیچ کس تو این دنیای به این بزرگی نیست
که سالروز تولدم براش مهم باشه
گفتم خودم لااقل واسه خودم
مهم باشم
تولدم مبارک
گفت:تو این گرما این چیه؟!آبپز نمیشی
بعد انگار یکی تو گوشم گفت:
قل نار جهنم اشد حرا
بگو به آنان آتش جهنم سوزاننده تر است
دلم
بدجور هوایت را میکند
خدا کند راست باشد
که
دل به دل راه دارد
من اگر عاشقانه می نویسم
نه عاشقم و نه در عشق شکست خورده
می نویسم تا عشق در یاد قلبم بماند
تا در هیاهوی دل کندن ها،علاقه ها،هوس ها،خیانت ها
آدم بودن در یادم بماند
در من
کوچه ای است که با تو در آن نگشته ام
سفری است که با تو هنوز نرفته ام
روزها و شب هایی است که با تو به سر نکرده ام
عاشقانه هایی است که با تو هنوز نگفته ام
(دیالوگ زیبای سریال شهرزاد)
کاش
شبی ،
روزی ،
جایی ،
دلت برایم تنگ شود..
تا بدانی چه میکشم..
جایی از خواب هایم
با من قرار بگذار
دستم به بیداریت
که نمی رسد
مدافع حرم حضرت زینب (س) نمیتوانم باشم
مدافع چادر حضرت زهرا که میتوانم باشم
ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم ، آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند
برای مدافعان حرم
که تمام عمر امنیت کشورم شهرم خانواده ام و خودم را
مدیون آنها هستم
به خدا شرمنده ام شرمنده
اینها فقط تعدادی از شهدا مدافع هستند
روح همه شان شاد
نه گرفتن دستی که محرمت نیست
نه حرفای عاشقانه و قربان صدقه های چند ثانیه ای
آرامش حضور خداست
وقتی در اوج نبودن ها نابودت نمیکند
وقتی ناگفته هایت را بی آنکه بگویی میفهمد
وقتی نیازی نیست برای بودنش التماس کنی
غرورت را تا مرز نابودی پیش ببری
وقتی مطمئن باشی با او هرگز تنها نخواهی بود...
آرامش یعنی همین
تو بی هیچ قید و شرطی خدا را داری...
آرامش یعنی داشتن خدا در کنارت...
بگذار بگویند مغرورم
من دوستت دارم هایم را
خرج کسی که لیاقتش را ندارد
نمیکنم....
...................
دیگر بوی آدمیزاد نمیدهیم
گرگ ها هم برای خوردنمان ناز میکنند
..........
دلم بچگی می خواهد
جلوی کدام مغازه پا بکوبم
تا برایم آرامش بخرند...
دلم برای ناز کردن هایم و لوس شدن هایم برایت تنگ شده است
دیگر نیستی تا برایم خرید عید کنی
دیگر نیستی تا سر خانه تکانی کردن غر غر کنی
دیگر نیستی کارهایم که تمام شد سرم را در کنارت بگذاری و بگویی دخترم خسته شده
دیگر نیستی مادر که دعوایم کرد طرف او را بگیری و بعد برایم چشمکی بزنی
دیگر نیستی بابا نیستی
6 سال از آن عید سراسر اندوه میگذرد و 6 سال است که دیگر عید را دوست ندارم
دوست ندارم چون دیگر پدر ندارم
هرسال یادم می افتد که تو نیستی و من یتیم شدم
و چه یادآوری تلخی....
پدر یعنی تمام سهم یک دختر زدنیا
گرچه مظلومی مولا سندی معتبر است
این سند ثابت و امضا شده با میخ در است
.......
کاش دستان قنفذ اون روز فلج میشد
یا میخ روی در یه ذره کج میشد
.......
مادر سیر شده بود از دنیا
والا
تمام اهل خانه مستجاب الدعوه بودند
.........
و چقدر این دست سنگین بود!
قرن ها از ماجرای کوچه میگذرد
ولی گوش شیعه هنوز درد میکند
چادر آداب دارد
آدابش را که دانستی
عاشقش میشوی....
مرا دختر خانم مينامند...
مضموني که جذابيتش نفس گير است..
دنياي دخترانه ي من نه با شمع و نه با عروسک معنا پيدا نميکند..
اما همه ي اينها را در بر ميگيرد...
قرار است در آینده
نام زیبای مادر را با خود داشته باشم
پس از همین الان بی حرمتش نمیکنم
اشک ريختن ضعف من نيست...
قدرت روح من است...
اشک نميريزم تا توجهي را جلب کنم...
با اشکم روحم را ميشويم...
من ضعيف نيستم...
چراکه خداوند مرا بدون خشونت و زو ر بازو ميپسندد...
اگر فرهنگ غلط و کوتاه نظري مرا ضعيفه ميخواند
باز هم از پشت همين پرده سر بلند ميکنم و
لبخند ميزنم...
چرا که خداوند مرا دختر آفريده و همين
براي من کافيست
کاش خدا از پشت ابرها بیرون می اومد و
و محکم گوشم و میگرفت و میکشید و میگفت:
آهاااااااااااااااااااااااااااای
همینی که هست اینقدر غر نزن
بعد چشمک میزد و میگفت:
غصه نخور همه چی درست میشه..
حواست به دلت باشد
آن را هر جایی نگذار
این روزها دل را می دزدند
بعد که به دردشان نخورد
جای صندوق پست آن را در سطل آشغال می اندازند
و تو خوب میدانی
دلی که المثنی شد
دیگر دل نمی شود